English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4168 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flare U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illumination round U گلوله روشن کننده
starshell U گلوله روشن کننده
illuminating shell U گلوله روشن کننده
retards U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
trip flare U مین روشن کننده جهنده موشک منور جهنده
illuminant U روشن کننده
illuminator U روشن کننده
illuminative U روشن کننده
flare U فشفشه روشن کننده
illuminant U ماده روشن کننده
flares U فشفشه روشن کننده
translucid U روشن کننده زجاجی
full beam spread U باند کامل روشن کننده
pyrotechnics U مواد فشفشفهای فشفشه روشن کننده
lightening bug ship U هلی کوپتر روشن کننده گشتی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight U روز روشن روشن کردن
daylit U روز روشن روشن کردن
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
boost phase U مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
marking round U گلوله نشان کننده
armstrong U سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
command destruct signal U علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
stabilizing fin U پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
rocketeer U هدایت کننده پرتابه یا موشک دانشمند پرتابه شناس
missile U گلوله موشک
missiles U گلوله موشک
aeroballistics U فن پرتاب گلوله یا موشک درفضا
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
alighting U روشن
transparently U روشن
transparent U روشن
alight U روشن
legible U روشن
shrillest U روشن
shriller U روشن
shrill U روشن
alights U روشن
alighted U روشن
cloudless U روشن
elucidated U روشن
in a good light U روشن
on/off U روشن
perspicuous U روشن
definite U روشن
vivid U روشن
elucidating U روشن
elucidates U روشن
elucidate U روشن
explicit U روشن
moonlit U روشن
bright U روشن
sunny U روشن
expressing U روشن
expresses U روشن
lucid U روشن
nitid U روشن
expressed U روشن
unequivocally U روشن
lighted U روشن
express U روشن
unequivocal U روشن
lightest U روشن
sets U روشن
setting up U روشن
clean cut U روشن
sunnier U روشن
luculent U روشن
brighter U روشن
set U روشن
clean-cut U روشن
clear U روشن
clearer U روشن
brightest U روشن
clearest U روشن
clears U روشن
sharp cut U روشن
sunniest U روشن
light U روشن
litten U روشن
cleaners U روشن
distinct <adj.> U روشن
clear cut U روشن
explicit <adj.> U روشن
eidetic U روشن
perspicuous <adj.> U روشن
diaphanous U روشن
on U روشن
notable <adj.> U روشن
fogless U روشن
furbisher U روشن گر
eyebright U روشن
clear-cut U روشن
perspicuity U روشن بینی
clears U روشن زدودن
penumbra U سایه روشن
In broad daylight. U درروز روشن
ditinct U روشن مشخص
paris blue U جوهرابی روشن
liberally U با فکر روشن
inexplicable U روشن نکردنی
emblaze U روشن کردن
elucidatory U روشن سازنده
refreshed U روشن کردن
eidetic memory U یاد روشن
documentary photography U تصویر روشن
enlightenment U روشن فکری
clearest U روشن زدودن
pick wickian U روشن بین
picturesquely U بطور روشن
limpid U روشن خالص
clearest U : روشن کردن
clearer U روشن زدودن
Paleblue <adj.> <noun> U آبی روشن
power on U روشن کردن
clears U : روشن کردن
phanerogamous U روشن زاد
phanerogamic U روشن زاد
unambiguous U واضح روشن
perspicuously U بطور روشن
irradiative U روشن سازنده
illumine U روشن کردن
illumined U روشن کردن
illumines U روشن کردن
illumining U روشن کردن
pervious U روشن بین
power up U روشن کردن
pale varnish U لاک روشن
light and shade U سایه روشن
illumination U روشن سازی
illuminate U روشن کردن
illuminate U روشن فکر
illuminations U روشن سازی
nacarat U قرمز روشن
lightish U نسبتا روشن
lightsome U سبک روشن
lightsome U برنگ روشن
lucent U روشن وشفاف
lumine U روشن کردن
light <adj.> U رنگ روشن
illuminate U روشن ساختن
illuminates U روشن کردن
fire up U روشن کردن
illuminating U روشن ساختن
keen sighted U روشن بین
second sight U روشن بینی
jacinthe U نارنجی روشن
illuminating U روشن فکر
illuminating U روشن کردن
refreshes U روشن کردن
illuminates U روشن فکر
yin yang U تیره و روشن
illuminates U روشن ساختن
clearer U : روشن کردن
brightens U روشن کردن
haze U روشن نبودن مه
to brighten up U روشن شدن
to bring tl light U روشن کردن
to clear up U روشن کردن
clairvoyants U روشن بین
clairvoyant U روشن بین
half tone U سایه روشن
brightening U روشن کردن
brightened U روشن کردن
fireballs U شهاب روشن
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
4express, overexpression
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2چشمتون روشن چي ميشه
2چشمتون روشن چي ميشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com